ذهنت را نه دلت را...


شب های دلتنگی

حالا دیگر چند وقتی است هیچ چیزی ناراحتم نمی‌کند... هی روزگار! چراغت روشن است ولی صدایت قطع و وصل می‌شود!

 مرا به ذهنت نه.

 به دلت بسپار.

 

من ازگم شدن درجاهای شلوغ .......

 میترسم



نظرات شما عزیزان:

کلبـــــــــه تنهــــــــــــــایی!!!
ساعت0:27---23 آذر 1391


مسافر تموم شب ، منم که بی تو راهی ام
منم که تلخ و شب زده ، بر سر این دوراهی ام
مسیر روبه روی ما ، قاب شکسته سراب
پشت سرمون برهوت ، خاطره ها نقش بر آب
زخمی خنجر رفیق ، بر سر دار بی گناه
کجاست پیک خوش خبر ، هنوز چشم من به راه
دوباره مرگ قاصدک ، در این غبار بی سوار
دوباره من اسیر این ، غروب سرخ انتظار


محمد
ساعت23:31---21 آذر 1391
خبر از من داری؟...
خبر از دلتنگی های من چطور؟
و آن پروانه های شادی که در نگاهم بودند...
خبرش رسیده که مرده اند؟
هیچ سراغ دلم را میگیری؟
کسی خبر داده که آب رفته ام از خستگی؟
مچاله ام از دلتنگی؟
آه... که هیچ کلاغی نساختیم میان هم
وجدانت راحت...
خبرهای من به تو نمی رسد...


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در برچسب:,ساعت 1:48 توسط رضا عرب زاده| |


Power By: LoxBlog.Com